معیار |
||||||
|
اثبات اراده الهی
در میان اوصاف ثبوتى خداوند, صفت اراده از اهمیت خاصى برخوردار است. هر چند عموم متکلمان اسلامى در اتصاف خداوند به ((اراده)) همراىاند در تبیین این صفت و پاره اى احکام آن اختلاف شدیدى وجود دارد. بخشى از پرسشهاى مهمى که در این زمینه وجود دارند, عبارت اند از:
الف: تعریف دقیق اراده الهى چیست ؟
ب: اراده از صفات ذاتى خداست یا صفات فعلى؟
ج: اراده خداوند قدیم است یا حادث؟
د: تفاوت اراده با مفاهیمى همچون ((اختیار)) و ((مشیت)) چیست؟
گفتنى است که علاوه بر متکلمان, فیلسوفان اسلامى نیز بحثهاى دقیق و پیچیده اى در باب حقیقت اراده الهى کرده اند که آنها, بى تردید, برپیچیدگى و سنگینى این بحث خواهد افزود. ما در اینجا مى کوشیم تا متناسب با سنخ این نوشتار, به بررسى اراده الهى پرداخته, و به پرسشهایى که در بالا مطرح شد, پاسخ دهیم.
حقیقت اراده در انسان
ما انسانها هنگامى که در صدد انجام کارهاى اختیارى بر مىآییم, در درون خود حالتى را مى یابیم که از آن به ((اراده)) تعبیر مى کنیم. حالت مزبور, حالتى نفسانى است و همچون سایر احوال درونى, به علم حضورى درک مى شود. با این حال, حضورى بودن علم ما به این حالت, به معناى آن نیست که تبیین آن در قالب مفاهیم ذهنى (علم حصولى) کار ساده اى باشد و همین امر سبب شده است تا تعاریف مختلفى از اراده انسان داده شود.
گروهى گفته اند که اراده همان اعتقاد به سودمندى فعل است; ما پیش از انجام یک عمل, مفید بودن آن را تصدیق مى کنیم و این تصدیق همان اراده ما بر انجام عمل مزبور است. گاه به این تصدیق ((داعى)) نیز گفته مى شود. بنابراین, براساس تفسیر بالا, اراده همان داعى ما بر انجام فعل است.
در مقابل, گروه دیگرى اراده را غیر از داعى مى دانند و معتقدند صرف اعتقاد به مفید بودن یک عمل, اراده انجام آن عمل نیست. در اینجا نیز آراى مختلفى وجود دارد: بر اساس یک دیدگاه, در پى اعتقادى به سودمندى فعل شوقى نسبت به انجام آن در نفس ما حاصل مى شود و این شوق همان اراده است. گاه نیز گفته مى شود که اراده,میل ما به انجام کار کار و کراهت, که در مقابل اراده قرار دارد, میل ما به ترک یک عمل است. در دیدگاهى دیگر, اراده با شوق و میل به انجام کار نیز تفاوت دارد; اراده, کیفیتى نفسانى است که پس از علم به سودمندى فعل و قبل از انجام آن, در نفس حاصل مى شود و سبب ترجیح انجام فعل بر ترک آن مى گردد.
هر یک از آراى یاد شده بر ادله اى متکى است که نقل و بررسى آن از حوصله بحث ما خارج است. 1 اما نکته اى که در این میان اهمیت دارد آن است که نمى توان معنایى را که براى اراده انسان در نظر مى گیریم, بدون حذف آن جهاتى که موجب نقص و محدودیت و شایسته موجودات ممکنى نظیر انسان است, بر خداوند اطلاق کرد. براى مثال, اراده انسان, به هر معنایى که در نظر گرفته شود, حالتى نفسانى و حادث است که بر نفس انسان عارض مى گردد. بدیهى است که چنین معنایى به هیچ وجه شایسته مقام الوهى نیست, زیرا ذات الهى از هر گونه تغییر و تحول و ااز اینکه معروض عوارضى باشد منزه است .
آراى گوناگون متکلمان در بیان حقیقت اراده الهى
همانگونه که اشاره کردیم, بحث از حقیقت اراده الهى معرکه آراى مختلف متکلمان(و فیلسوفان) است در اینجا, به اختصار برخى از آراى مزبور را یادآور مى شویم:
1ـ معنى اراده الهى آن است که خداوند افعال خود را بدون اجبار و اکراه انجام مى دهد. بنابراین, مرید بودن خداوند به معناى سلب اجبار و اکراه از افعال اوست .2
براساس تعریف بالا, صفت اراده از جمله صفات سلبى خواهد بود.
2ـ اراده الهى, اعمال قدرت و حاکمیت خداوند است. 3
3ـ اراده الهى, در مقام ذات, محبت خداوند نسبت به ذات خویش و کمالات آن است و در مقام فعل, عبارت است از رضاى الهى به وقوع فعل. 4
4ـ مقصود از اراده خداوند, همان علم ذاتى او به نظام احسن است .
گروهى از حکما در تبیین اراده الهى, به مثابه یکى از اوصاف ذاتى, آن را مساوق با علم ذاتى خداوند به نظام اصلح عالم دانسته اند; علمى که خود در سلسله على وجود عالم قرار دارد و از مبادى ایجاد آن است. 5
5ـ اراده خداوند عبارت است از اختیار ذاتى او ; خدا ذاتاً فاعل مختار است و اراده او چیزى جز مختار بودن او نیست هر چند ممکن است اختیار او را به ((مجبور نبودن یا مکره نبودن)) او تفسیر کنیم, ولى چنین تفسیرى مستلزم سلبى بودن صفت اراده (که مساوق با اختیار ذاتى است) نمى شود, همان گونه که تفسیر علم به ((عدم جهل)) مستلزم سلبى بودن صفت علم نیست .6
اراده ذاتى و اراده فعلى
چنین به نظر مى رسد که براى روشنتر شدن بحث باید ابتدا به این پرسش پاسخ دهیم که اراده از صفات ذاتى خداوند است یا از صفات فعلى. اهمیت این مساله از آنجا آشکار مى شود که مى بینم برخى از تعاریف یاد شده صرفاً به اراده ذاتى نظر دارند (مانند تعریف چهارم) و برخى نیز تنها ناظر به اراده فعلى اند (مانند تعریف دوم) و گروهى نیز در مقام تعریف هر دو قسم مى باشند (مانند تعریف سوم) بنابراین, شایسته است که قبل از بررسى تعاریف مشخص کنیم که اراده الهى را از جمله اوصاف ذاتى یا فعلى به شمار مىآوریم .
در پاسخ به پرسش فوق به نظر مى رسد که مى توان دو مرتبه اراده ذاتى و اراده فعلى را از یکدیگر باز شناخت و براى هر کدام تعریفى جداگانه ارائه داد.
هر چند بسیارى از متکلمان و فیلسوفان اسلامى اراده ذاتى را مساوق با علم ذاتى خداوند به نظام احسن دانسته اند بیان ساده این نظریه آن است که خداوند به خصوصیات نظام احسن عالم, یعنى بهترین وضعیت ممکن جهان, علم دارد و همین علم منشا پیدایش جهان مى گردد و اراده ذاتى خداوند نیز چیزى جز علم مذکور نیست. اما به نظر مى رسد پذیرش این راى حالى از پاره اى اشکالات نیست: ما با تامل در معناى اراده و با مراجعه به ارتکازات لغوى خود در مى یابیم که معناى اراده غیر از معناى علم است. 7 از سوى دیگر, همان گونه که خواهیم دید, در برخى روایات بر تفکیک علم از مشیت تصریح شده است .
اگر مساوقت اراده ذاتى با علم خداوند به نظام احسن را نپذیریم, تصویر اراده الهى, به مثابه یک صفت ذاتى, مشکل مى شود, مگر آنکه در اینجا تعریف پنجم را برگزیده, اراده ذاتى خداوند را همان اختیار ذاتى بدانیم; یعنى, ذات خداوند واجد نوعى کمال وجودى است که براساس آن مقهور و مغلوب هیچ موجود دیگرى نمى شود و افعال را از سر اختیار, و به دور از اکراه و اجبار غیر, انجام مى دهد.
در مورد اراده فعلى نیز ممکن است آن را به صفاتى همچون حب و رضا ارجاع دهیم بر این اساس, اراده خداوند به وقوع فعل خاصى عبارت است از تعلق محبت و رضاى خداوند به وقوع آن فعل. ولى در اینجا نیز ممکن است اشکال شود که براساس یافته هاى وجدانى و درونى ما, معناى اراده غیر از معناى محبت یا رضایت است .
احتمال دیگر آن است که بگوییم صفت اراده, به عنوان یک صفت فعلى, از مرتبه فعل واجب تعالى, یعنى همان احداث و ایجاد موجودات (البته با ملاحظه خاصى) انتزاع مى شود. توضیح آنکه, عقل انسان در مى یابد که وجود هر مخلوقى در زمان و مکانى خاص و با کیفیتى مخصوص, متعلق علم و محبت خداوند قرار گرفته و خدا آن را بخواست خود, بدون آنکه کسى او را مجبور کرده باشد آفریده است. بدین ترتیب, ملاحظه این رابطه خاص بین خداوند و مخلوقات او منشا انتزاع صفت اراده مى گردد.
در اینجا راى دیگرى نیز وجود دارد که براساس آن, اراده (به عنوان یک صفت فعلى) از رابطه خداوند با فعلى که اسباب و علل آن تام است, انتزاع مى شد. بر این اساس, هرگاه رابطه فعلى را که علت تامه آن موجود است با ذات الهى در نظر مى گیریم, صفت اراده را انتزاع کرده, مى گوییم: خداوند تحقق فعل مزبور را اراده کرده است.
حدوث یا قدم اراده الهى
پس از آنکه تا حدودى معناى اراده خداوند روشن گردید, جا دارد به بحث دیگرى درباره قدیم یا حادث بودن آن بپردازیم. با مرورى کوتاه بر آراى متکلمان در این باب, روشن مى شود که اختلاف شدیدى در این مساله وجود دارد: در نظر اشاعره اراده صفتى ثبوتى و زاید بر ذات الهى است و همچون ذات, قدیم است. در طرف مقابل, گروهى قائل به حدوث صفت اراده شده و سپس در اینکه ((محل)) حدوث آن چیست, اختلاف کرده اند.8
با توجه به توضیحى که درباب اراده ذاتى و فعلى دادیم, مى توان گفت: اراده ذاتى عین ذات خداوند است و لذا قدیم بودن ذات شامل آن نیز مى شود. بنابراین, اراده (به عنوان صفت ذاتى) به تبع قدیم بودن ذات, قدیم است. اما اگر بحث بر سر اراده فعلى باشد, از آن رو که از رابطه بین ذات و افعال الهى انتزاع مى شود و یکى از طرفین این رابطه (یعنى فعل) حادث است, اراده نیز صفتى حادث خواهد بود. البته, همان گونه که در بحث تفاوت اوصاف ذاتى و فعلى گفتیم, منشا انتزاع صفت فعلى ذات خداوند نیست تا حادث دانستن آن مشکل آفرین باشد, بلکه از مقام فعل انتزاع مى شود.
تفاوت اراده و مشیّت و اختیار
علاوه بر صفت اراده, خداوند به صفت ((مشیت)) و ((اختیار)) نیز متصف مى گردد. آیا این سه صفت مترادف اند یا آنکه هر یک معنایى مستقل و جداگانه دارند؟ از پاره اى عبارات چنین استفاده مى شود که ((اراده)) و ((مشیت)) تفاوتهایى ندارند و هر دو به یک معنا به کار مى روند, اما در نظر گروهى از متکلمان تفاوتهایى بین این دو وجود دارد. براى مثال, کسانى اراده را علم به مصلحت یا مفسده فعل)) و مشیت را خواستن انجام یا ترک فعل)) مى دانند; خواستى که مبتنى بر علم به مصلحت یا مفسده است .9
همچنین گفته شده است که متعلق مشیت ((ماهیت)) معلول و متعلق اراده ((وجود)) آن است. 10
همانگونه که دیدیم, بر اساس برخى تفاسیر اراده (ذاتى), بین اراده و اختیار تفاوتى نیست و حقیقت اراده به مختار بودن خدا باز مى گردد. براساس راى دیگر, اختیار عبارت از آن است که انجام فعل مسبوق به علم, مشیت ,اراده و قدرت باشد و از رابطه فاعل با چنین فعلى, صفت ((مختار)) انتزاع مى گردد.
دلیل متکلمان بر اراده الهى
پس از توضیحى که درباره معناى اراده الهى و اقسام آن داده شد, اینک نوبت آن رسیده است که ببینیم متکلمان چه دلایلى بر اراده الهى اقامه کرده اند.
چکیده یکى از مشهورترین ادله متکلمان در این باب آن است که : برخى افعال الهى در وقت خاصى محقق مى شوند مثلاً , موجودى را مى بینیم که در زمان خاصى آفریده مى شود در حالى که قبل از آن معدوم بوده است . از سوى دیگر, اختصاص چنین افعالى به زمانهاى خاص نیاز به مخصص دارد. مقصود از مخصص عاملى است که سبب مى شود فعلى خاص در زمان خاصى( نه زودتر و نه دیرتر) رخ دهد. با تامل در امورى همچون قدرت و علم الهى روشن مى شود که صلاحیت مخصص بودن ندارند . مثلاً نسبت قدرت با تمام زمانها مساوى است و چنین نیست که خدا در زمان خاصى قادر به انجام فعل خود باشد و در زمان دیگرى چنین قدرتى نداشته باشد . در مورد علم نیز همین مطلب جارى است . بنابراین , مى باید باز مخصص دیگرى (غیر از قدرت و علم ) در میان باشد و این مخصص, همان اراده است.
اراده تکوینى و تشریعى
آنچه تاکنون درباره اراده الهى گفته شد, در حوزه اراده تکوینى خداوند قرار مى گرفت, اما علاوه بر این نوع از اراده, متکلمان براى خداوند اراده تشریعى نیز در نظر مى گیرند که متعلق آن افعال خاصى در انسانهاست . از تعلق اراده تشریعى ( که در مقابل اراده تشریعى قرار دارد) به برخى افعال, صفت وجوب (یا استحباب) انتزاع مى شود و تعلق کراهت تشریعى به برخى افعال دیگر, مبدا انتزاع وصف حرمت (یا کراهت) مى گردد. بنابراین , اراده فعلى و تکوینى خداوند سرچشمه وجود کائنات و هستى موجودات است و یا به تعبیر دیگر, از رابطه خاص ذات الهى با مخلوقات خود انتزاع مى شود, اما منشا انتزاع اراده تشریعى رابطه خاص خداوند با برخى افعال اختیارى انسان است.
از دیگر تفاوتهاى این دو آن است که عدم تحقق مراد (= آنچه اراده به آن تعلق گرفته است) در اراده تکوینى ممتنع است ولى در اراده تشریعى , امکان دارد.
اراده و مشیت الهى در قرآن و روایات
واژه ((اراده)) از ریشه ((رود)) گرفته شده که در اصل به معناى رفت و آمد همراه با ملایمت در طلب و جستجوى چیزى است . معناى این واژه , در واقع از سه عنصر ترکیب یافته است : خواستن چیزى همراه با علاقه و همراه با امیدوارى به وصول آن و حکم به انجام آن از سوى خود یا دیگرى. مشیت نیز در نظر بسیارى از ارباب لغت به معناى اراده است , ولى در نطر برخى از آنان مشیت تمایلى است که بعد از تصور (و تصدیق) حاصل مى شود و
بعد از آن عزم و تصمیم و سپس اراده تحقق مى یابد.11
هر چند در قرآن کریم دو وصف اراده و مشیت به صیغه اسم فاعل (یا صفت مشبهه و امثال آن ) به خداوند نسبت داده نشده ولى صیغه فعلى این دو مصدر در آیات متعددى در مورد خدا به کار رفته است .
در برخى آیات قرآن بیان مى شود که اراده و مشیت تکوینى الهى در همه جا نافذ است و فعلى که متعلق اراده او قرار گیرد, بدون هیچ قید و شرط و درنگى , محقق مى شود:
انما قولنا لشى اذا اردناه ان نقول له کن فیکون (نحل : 40)
ما وقتى چیزى را اراده کنیم, فقط به آن مى گوییم : باش. پس بى درنگ موجود مى شود. البته, روشن است که مقصود از اینکه خدا به اشیا مى گوید: ((باش)) , کلام لفظى نیست, بلکه این تعبیر کنایه از آن است که تخلف مراد از اراده الهى, ولو براى یک لحظه, ممکن نیست. 12در برخى آیات نیز, از عمومیت مشیت الهى و عدم محدودیت آن سخن رفته است :
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
پدر سنگدل
اصلاح نفس، رمز موفقیّت در زندگى
لذت دنبال نون دویدن!
ارزش و ثواب آیة الکرسى
کوچه عاشقی
سنگ درمانی
گل
محمد مصدق
محمد بلخی
چهارشنبه سوری
[عناوین آرشیوشده]
[ خانه :: پارسی بلاگ :: مدیریت:: پست الکترونیک :: شناسنامه]
تعداد بازدید:48493 |
||
امروز:104 دیروز :41 |
||
پیوندهای روزانه
|
||
درباره خودم |
||
لوگوی خودم |
||
|
||
آرشیو |
||
اشتراک |
||
|